گــُلدار ِ صورتـی

خودمـ را گمـ کردمـ

و تمامـ پیچ و تاب های اسلیمـی امـ را

میان تذهیب چشمـ هایت .

شده امـ گل قالــی .. !

معلق َ مـ در هوای تو ،

وسط لاجوردی کاشـی ها ،

کاش نگاهت اِنقدر سنگین نبود ..

معلق َ مـ ..

بیا به مزرعه آفتابگردان ها ،

بعد با همـ برای کفشدوزک ها آواز می خوانیمـ

و غروب را تماشا می کنیمـ ،

تو بیا ..

فقط بیا در متن روز هایمـ ..

در سپیده دمـی می آیـی

در سپیده دمـی که ،

چراغ ِ دل هایمان روشن است

و پنجره های ِ مان باز ،

و دنیا پر از عطر گیسوی َ ت می شود ..

وَ الصُبح ِ اِذا تَنَفـَّـس ..

سلامـ به صُبح
و به همه ی پرنده هایـی که
وقت آمدن َ ش ،
تسبیح می کنند ..