- ۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۵:۲۶
- ۱۰ نظر
خودمـ را گمـ کردمـ
و تمامـ پیچ و تاب های اسلیمـی امـ را
میان تذهیب چشمـ هایت .
شده امـ گل قالــی .. !
خودمـ را گمـ کردمـ
و تمامـ پیچ و تاب های اسلیمـی امـ را
میان تذهیب چشمـ هایت .
شده امـ گل قالــی .. !
معلق َ مـ در هوای تو ،
وسط لاجوردی کاشـی ها ،
کاش نگاهت اِنقدر سنگین نبود ..
معلق َ مـ ..
بیا به مزرعه آفتابگردان ها ،
بعد با همـ برای کفشدوزک ها آواز می خوانیمـ
و غروب را تماشا می کنیمـ ،
تو بیا ..
فقط بیا در متن روز هایمـ ..
در سپیده دمـی می آیـی
در سپیده دمـی که ،
چراغ ِ دل هایمان روشن است
و پنجره های ِ مان باز ،
و دنیا پر از عطر گیسوی َ ت می شود ..